شعر _ داستان

ساخت وبلاگ
کمی حرف زدن با صنوبر های ِ خیالی ِ  کنار رودهای ِ مصنوعی  ِ این شهر
کمی گوش دادن به درد دل و قار قار ِ قناری های سیاه  و ورم کرده ی این آبادی
مسافتی را قدم زدن ، با همزادی که در گرماگرم آفتاب تو را به دنبال خودش می کشد
لحظه ای را حبس کردن در سینه میان همهمه ی انسان های چهار چرخ
نه!  انگار این روزها هیچ حرف قشنگی آرامم نمی کند! شعر _ داستان...
ما را در سایت شعر _ داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vahidmohseni5 بازدید : 144 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 21:22

حال بدی دارد ... که نوشته هایت را مرور کنی و حتی یک لحظه ی شاد در آنها پیدا نشود
حال بدی دارد ... که شاد ترین موسیقی را هم با قطره ای اشک روی گونه ات گوش کنی
حال بدی دارد ... که با بغض بگویی ؛ با لبخند گوش کنند
حال بدی دارد ... که خودت حالت را نفهمی ؛ و کسی چشم در چشمت بگوید ، حالت را میفهمم
حال بدی دارد ... که  به خودت عشق نورزی ؛ و انتظار داشته باشی شخص دیگری اینکار را بکند
حال بدی دارد ... که وقتی اینها را می نویسی ؛ بدانی حتی لبخندِ برلب خدایت هم نمی شکند

حال بدی دارم

شعر _ داستان...
ما را در سایت شعر _ داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vahidmohseni5 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 21:22

تو باغبانی! از دل باغت خبر داری؟
جز آب بستن پای گلدانها هنر داری؟

امسال هم هی آمدی خوردی و بخشیدی
حتا به سوسن های گلدان هم نظر داری! 

از حجم دود کلبه ات پیداست مدتها
در بین هیزم های خشکت چوب تر داری

می بینمت خیره نشستی پای قلیانت
با آن نگاهت فکر شومی زیر سر داری

دیروز با مهمانتان با خنده می گفتید
از ساختن از سود از یک گود برداری

دیشب درون باغ شایع بود در انبار
کبریت و چندین ظرف بنزین و تبر داری!

"وحید محسنی"

شعر _ داستان...
ما را در سایت شعر _ داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vahidmohseni5 بازدید : 142 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 21:22

تنها نفسی مانده، هوا را نکشید
ما مرده دلیم، مرده ها را نکشید

هی تیر خلاص بر خودی ها زده اید
دیگر سر جدتان خدا را نکشید!!

"وحید محسنی"

شعر _ داستان...
ما را در سایت شعر _ داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vahidmohseni5 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 21:22

سمت هرچه تاختم خدا نخواست
هرکه را شناختم... خدا نخواست

سکه سکه بُردِ در قمار را
کیسه کیسه باختم خدا نخواست

بر سرم خراب شد همان نخست
خانه ای که ساختم خدا نخواست

مثل برف سخت آمدم چه سود! 
عاقبت گداختم خدا نخواست

هی زدم به رقص آید و نشد
هرچه من نواختم خدا نخواست

"وحید محسنی"

شعر _ داستان...
ما را در سایت شعر _ داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3vahidmohseni5 بازدید : 145 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1399 ساعت: 21:22